روز من دیگر نمی تواند انکار تاثیر از اختلال در غذا خوردن در کودک

مامان ترسناک و yulkapopkova/گتی درست مثل moseying به آشپزخانه برای گرفتن یک قهوه به عنوان به زودی به عنوان

توسط ETELARESANKHABAR در 4 تیر 1399
eating-disorder-daughter
مامان ترسناک و yulkapopkova/گتی

درست مثل moseying به آشپزخانه برای گرفتن یک قهوه به عنوان به زودی به عنوان من پلک باز cracked, توقف به بررسی بدن من هر بار که من یک آینه بود که ناخودآگاه اجبار من بدون فکر دوم. من می خواهم به نوبه خود به یک طرف و سپس دیگر و تعیین ارزش من برای بعد بر اساس چقدر معده من آمده.

تا زمانی که من می توانم به یاد داشته باشید حداقل پس از هدف قرار دادن بلوغ هنگامی که من یک بار-شکم صاف شروع به باد کردن معده من اندازه تعیین ارزش من هر روز. اگر این گیر کردن بیش از حد معمول من می خواهم شرمنده و گرسنگی خودم را برای این روز است. اما اگر آن را در محدوده قابل قبول, من می خواهم ریخت و پاش و شراب خواری گاهی اوقات خوردن هزاران کالری در یک وعده غذایی.

پس از تولد قدیمی ترین دختر من, من می دانستم که من نیاز به دریافت یک دسته در اختلالات خوردن; بزرگترین ترس من در حال عبور از عادات خود را بر روی او. اما شفا ارتباط من با غذا همیشه فردا مشکل است. من به طور مستمر به خودم گفتم این کودکان بیش از حد جوان به اطلاع عادات من اجازه دهید به تنهایی درک درونی من گفت و گو است. یک روز من می خواهم بازیابی, اما من نمی باید کاملا رتبهدهی نشده است.

من آماده نیست برای التیام چون من می ترسید که بدون ظاهر کنترل بدن من نوسان خواهد مانند یک آونگ به یک نقطه بدون بازگشت. من به اختلالات خوردن پیچیده شده در یک پیله خود جذب که من نگه داشته از تأمل در چیزهایی که نگه داشتن من در زندگی من است. من مبارزه با مواد غذایی به معنای من مبارزه با من در آن شوهر تعیین مرز با کسانی که ستم کردند با من یا تحقیق و دفاع در برابر مسائل در جامعه است. من بیش از حد شلوغ هزینه هر لحظه رایگان خواندن در مورد بدن پاک و غذاهایی که میزان چربی شکم است که من نمی باید اتاق را به فکر می کنم در مورد هر چیز دیگری.

یک روز عادی که من به سمت تبدیل به بررسی بدن من از هر زاویه من پنج ساله و چشم در آینه. زمانی که متوجه شدم او به تماشای من اعصاب prickled مانند مبهوت گربه به عنوان اگر من فقط می خواهم گرفتار شده در یک دروغ است. من نمی دانم چه مدت او می شده است, مشاهده, و یا اگر او را دیدم من گرفتن پوست و آن را بیرون بکشد و سپس آن را خورد پشت در تا آنجا که من احتمالا می تواند. من دهان من باز به سعی و می گویند چیزی شوخ یا deflective اما او نگاه دور به ظاهر بی علاقه من و بازدم امداد در فکر بود که من هنوز هم در روشن.

چندی پس از آن من او را گرفتار مشاهده من در آینه دوباره. چشمانش جداره با بیش از یک خنثی نگاه راه او نگاه هنگامی که ما می خواهم راه رفتن را از طریق هدف راهرو برای دو ساعت. اما این زمان آن را نمی alarm من به اندازه او تا به حال هیچ ایده آنچه که من انجام شده بود و اهمیتی نمی دهند. به گفته او, من به دنبال در بدن است. آن را بی گناه بود. آن را مانند او می خواهم تا کنون دیده من هل من مسواک پایین گلو من در تلاش برای استفراغ کل یک وعده غذایی. من ساخته شده برخی تنها به انجام این کار در شب هنگامی که او خواب بود و یا زمانی که او در مهد کودک. بله او به تماشای من وزن غذا و ورود آن به گوشی من و گاهی خوردن نیست اما هر کسی که به تماشای وزن خود را انجام دادیم. این طبیعی بود. من عادی بود(ish).

من به عنوان خاصی که من در گرفتن دور با این راز بزرگ به عنوان من این بود که اگر من خرید یک کارتن از, بستنی, من می خواهم به خوردن تمام چیزی که در یک نشسته است.

و سپس یک روز که من انجام یک کیسه پر از لباس های شسته شده به اتاق من را برابر, من دختر من به دنبال در آینه به عنوان او را به سمت همان راه من. چشم او قرق کردن بدن کوچک او را به عنوان او در شکم او مانند او تلاش برای درک آنچه که من انجام شده بود. یک پرچم قرمز تا ظهور اما درونی که شیطان درون من — کسی که به من توهم ارزش خود را بر اساس اندازه من — من اطمینان که او تنها نگاهی به خودش در آینه. هر کس که. من در زمان یک احتیاط اضافی و cheerily گفت که او نگاه زیبا و خیلی خوش شانس را به چنین قوی و سالم بدن است.

سپس من او را از انجام دوباره آن را. و دوباره. هر بار که چشم خود را به جستجو برای برخی از مرتب کردن بر اساس ، من نمی دانم اگر آن روز یا چند هفته بعد اما یک روز صبح به من چپ و مورد بررسی قرار معده من در آینه من پنج ساله به اتاق آمد و گفت: "من آرزو می کنم شکم من به عنوان کوچک به عنوان شما مامان." قلب من کاهش یافته است به معده من زدم و هوا را از من.

این یکی از آن لحظات هنگامی که شیشه ای زیبا واقعی شما در زندگی می شود ترک خورده و پایین بلغزد. زمانی که من در نگاه او و چهره من فورا به رسمیت شناخته شده و درد در چشم او بود و این همان درد احساس من در این روز من تلقی شد نالایق از مواد غذایی است. من می خواهم کشت بذر از خود نفرت در مغز او است که من پس از آن سیراب هر بار که من برداشت ذهنی خودم جدا در آینه. و در حال حاضر در اینجا او در مورد شروع مهد کودک, در حال حاضر پر از عذاب من احساس نه دوست داشتن بدن خود و یا خود را.

من گفتم همه اطمینان چیزهایی که من فکر کردم آن را تعمیر. "بدن خود را کامل است!" "شما زیبا!" "فکر نمی کنم چیزهایی که می خواهم!" "آیا تا به حال مقایسه کنید بدن خود را به هر کس دیگری!" به عنوان اگر پرتاب کلمات در او خواهد رفع این مشکل قبل از آن snowballed به یک زندگی-مصرف بهمن که او می خواهم به صرف سال تلاش برای اجرا از. و البته آن کار نمی کند.

او می خواهم بعدا به من بگو سه بار بیشتر است که او آرزو معده او کوچکتر بود. و سپس از یک دوست به من گفت او شنید, من, شیرین, ملایم و دوستان خود را که او می خواست به عنوان لاغر به عنوان یکی دیگر از دوستان را که او مسن تر بود. من درک نیست که چگونه او حتی آموخته اطناب زمانی که من می خواهم شده است پس مراقب باشید به هر چیزی می گویند منفی در اطراف او. من یک مادر او را محافظ و معلم او. مانند یک اسفنج چیزی زشت جذب می شود به او از طریق پدر و مادر کودک اسمز. او را دیدم که چگونه من احساس میکنم در مورد خودم و فکر کردم اگر من او مدل نقش, نمی, عشق, بدن من راه آن بود و سپس او نباید عشق او یا.

من تصمیم گرفتم حداقل برای او که آن زمان برای جلوگیری از مخفی شدن و بیحس کننده. مثل یادگیری یک زبان جدید من خودم غوطه ور در بازیابی. من و کتاب و گوش دادن به پادکست خواندن مقالات و تماشای فیلم های یوتیوب از افرادی که شفا و شروع به رفتن به درمان. من خوردند نفس و زندگی اختلال در غذا خوردن بازیابی به مدت شش ماه به عنوان درخواستهای سرخوردگی و ترس کمتر و کمتر. من باز آموزی من پایین تر مغز به اعتماد به من قول خودم من هرگز از گرسنگی مردن دوباره که در نهایت متوقف binging و به دنبال آن تمایل به پاکسازی. و بنابراین بسیار به آرامی تقریبا فراتر از آگاهی من یاد گرفتم به اجازه رفتن از کنترل است.

من شروع به خودم را دوست دارم به خوردن در زمانی که من گرسنه و توقف زمانی که من کامل بود. من متوقف بیش از حد ورزش با ذهنیت و شروع به رفتن بیشتر در پیاده روی با کودکان انجام می دهند کمتر نشستن یو پی اس به تنهایی در اتاق من. در طول زمان مسیر جدید شکل گرفته در مغز من در حالی که دیگران تعطیل مانند رها شده شهر ارواح.

در جایی در امتداد راه پدر را متوقف صحبت کردن در مورد بدن خود و به دنبال در آینه با انتقاد. رها از کنترل احساس مثل جهنم بود اما ارزش آن را پس از دو دختر من می تواند رشد کند تا با یک مادر که آینه عشق به جای خود-نفرت.

من بازیابی شده اند ممکن است با الهام از دختر من, اما آن را به پایان رسید تا بودن به خصوص برای من.



tinyurlis.gdv.gdv.htclck.ruulvis.netshrtco.de
آخرین مطالب
مقالات مشابه
نظرات کاربرن