‘Heaven’s like West Edmonton Mall’: جمع آوری داستان از بزرگان

از زمان نوجوانی ، ریچارد ون کمپ می دانست که می خواهد با زندگی خود چه کند پس از اینکه یک پیرمرد چشم انداز خود از بهشت ​​را با او در میان گذاشت.

هنگامی که او 19 ساله بود ، در رانندگی با یک “اتوبوس بزرگ یک تنه مفید” کار می کرد تا بزرگان را به هر کجا که می خواستند برود – بیشتر بازی های بینگو ، دویدن مواد غذایی و ویزیت های پزشک – در اطراف فورت اسمیت ، مناطق شمال غربی.

روزی به او فراخوانده شد تا برای تحویل گرفتن به خانه Chipewyan Elder Maria Maria Brown برود.

او به یاد می آورد که منتظر براون بود در داخل درب ورودی اش. او بالای پله ها ایستاد و او را صدا زد: “ریچارد ، آیا من تا به حال درباره زمان مرگم به تو گفته ام؟”

پیرتر چیپویان ، ماریا براون ، وان کمپ را به داستان پردازی الهام داد. (گلادیس رحم)

لال شده بود.

او گفت: “اوه ، من م diedردم. من در خواب م diedردم.” “می خواهی بدانی بهشت ​​چگونه است؟”

“مطمئن!” او فریاد زد.

وی ادامه داد: “بهشت مانند وست ادمونتون مال است.”

آن لحظه ای بود که فهمید می خواهد تا آخر عمر داستان جمع کند ، داستان بنویسد و داستان را بازگو کند.

او می گوید: “وقتی یک داستان عالی می شنوید – وقتی فقط یک داستان معجزه آس” وای خوبم “را می شنوید ،” شما فقط می خواهید تمام شوید و به 20 نفر بگویید ، می خواهید آن خبر خوب را به اشتراک بگذارید و می خواهید ارتباط مردم با آن داستان. “

اتفاقاً بعد از داستان براون (بهشت پر از رنگهای روشن بود و زنان جوان شادی آور که دسترسی نامحدودی به نخ رایگان داشتند) وان كمپ برای خرید ضبط صوت به رادیو شاك رفت. او شروع به ضبط و رونویسی داستان از بزرگان کرد ، و یک نسخه از آنها را چاپ می کرد.

به صحبت های ماریا براون در مورد بهشت ​​به ریچارد ون کمپ در سال 1992 گوش دهید.

از آن زمان ، ون كمپ نوشتن 24 كتاب – از جمله رمان ، داستان كوتاه ، یك كتاب مصور برای كودكان و یك مجموعه رمان گرافیكی را كه به زودی منتشر می شود ، ادامه داده است. او به همراه همسرش ، كیوی مارتین ، استاد دانشگاه آلبرتا (همچنین یك محقق داستان) و پسر شش ساله شان ادزازی (كه نام او از كلیسای Tlicho Dene برای مغز استخوان الهام گرفته شده است) در ادمونتون زندگی می كنند.

داستان ها می توانند ما را با هیبت کف کنند. فکر می کنم قصه گویی دارو باشد. فکر می کنم آتش روح است. فکر می کنم معنی انسان بودن را به ما یادآوری می کند.– کمپ ریچارد ون

داستان ها به عنوان “دارو” در یک بیماری همه گیر

تابستان امسال ، ون کمپ به عنوان داستان نویس در محل اقامت در کتابخانه عمومی کلگری خدمت می کرد. او می گوید که این نقش قرار بوده است “یک فانوس دریایی برای مردم” در میان بیماری همه گیر COVID-19 باشد.

اعضای كتابخانه عمومی كلگری در تابستان امسال در حالی كه وی به عنوان قصه گوی در اقامتگاه خدمت می كرد ، می توانستند یك نفره مجازی را با ون كمپ رزرو کنند. (ارائه شده توسط ریچارد ون کمپ)

او به تقریباً 200 نفر کمک کرد تا داستان های خود را تعریف کنند ، خاطرات خانوادگی را رقمی کنند و به آنها کمک کرد تا بیشتر نزدیک به انتشار پروژه های رویایی خود باشند.

ون کمپ می گوید داستان ها اینگونه است دقیقا آنچه در حال حاضر به آن نیاز داریم

داستان ها به ما یادآوری می کنند که “همه طوفان ها می گذرند” ، زیرا آنها به ما یادآوری می کنند “ما قبلاً اینجا بوده ایم”.

کارگاه های کتابخانه ون کمپ ، داروهای خانوادگی ما را با هم جمع کنید ، خیلی فراتر از جمع کردن داستان بود.

او معتقد است که خرابی های ارائه شده توسط اقدامات فاصله ی اجتماعی فرصتی برای پس گرفتن همه داروهای خانوادگی است – داستان ها ، دستور العمل ها ، نکات باغبانی – هر چیزی که بتواند راحتی و ارتباط را به وجود آورد.

زمان آن است که به آرامی با خانواده حرکت کنید (او بیش از هر زمان دیگری با پسر و همسرش در خانه حضور دارد) ، و سریع عمل کن.

او می گوید: “اگر چیزی آموخته ام ، این است: اکنون از این زمان استفاده کنید. منتظر نمانید که عشق خود را نگه دارید. اکنون آن را به اشتراک بگذارید. به مردم اجازه دهید دقیقاً بدانند که برای شما چه معنی دارند.”

“اگر کسی را له کردی ، تمیز بیا و بگو ،” هی ، من دیوانه تو هستم! ” …چی برای از دست دادن داری؟”

کیت آداچ نوشته و تولید شده است.